خلاصه کتاب استیو جابز

معرفی استیو جابز: بیوگرافی بدون فیلتر از زندگی استیو جابز، مدیرعامل سابق اپل است. ایزاکسون توانست در بیش از چهل مصاحبه با استیو جابز که طی دو سال انجام می شد، شرکت کند. او همچنین با بیش از صد نفر که جابز را به خوبی می شناختند، مصاحبه کرد. به عنوان مثال، اعضای خانواده، دوستان، همکاران و رقبا. این بیوگرافی خوانندگان را به زندگی و شخصیت استیو جابز دعوت می کند. استیو مردی پرخاشگر با یک زندگی شبیه ترن هوایی بود، اما نمی خواست هیچ کنترلی بر این زندگی نامه داشته باشد. او هیچ چیز را خارج از محدودیت قرار نداد و ترجیح داد قبل از انتشار زندگی نامه را نخواند. بنابراین، این بیوگرافی یک تصویر منحصر به فرد واقعی از اینکه استیو جابز چه کسی بود و چه چیزی به دست آورد ارائه می دهد.

استیو جابز پسر جان جانالی و جوآن شیبل بود. خانواده شیبله رابطه او با جندالی را به دلیل مسلمان بودن او تایید نکردند. بنابراین، آن دو مجبور شدند استیو را برای فرزندخواندگی برگزینند. پس از آن، او توسط پل و کلارا جابز پذیرفته شد.

پل یک تکنسین موتور بود که به مکانیکی خودرو روی آورد. او اولین کسی بود که استیو را با مهندسی و طراحی آشنا کرد. استیو در ابتدا از احساسش نسبت به داشتن دو دسته از والدینش مطمئن نبود.

هنگامی که استیو جوان بود، خانواده اش به پالو آلتو در کالیفرنیا نقل مکان کردند. این منطقه شامل سیلیکون ولی معروف بود. او در دوران رونق فناوری در کانون تکنولوژی پرورش یافت.

استیو اغلب در مدرسه حوصله اش سر می رفت و به خاطر چیزهایی مانند شوخی بقیه به مشکل می خورد. پدر و مادرش متوجه شدند که او فقط به دلیل بی حوصلگی بازی می کند. او نسبت به کاری که به او داده می شد بسیار باهوش بود. تنها زمانی که پل از دست استیو عصبانی شد زمانی بود که متوجه شد ال اس دی و ماری جوانا را آزمایش کرده است.

دبیرستان زمانی بود که استیو علاقه خود را برای چیزهایی غیر از الکترونیک، مانند موسیقی و هنر پیدا کرد.

یک سال و نیم پس از ترک رید، جابز به سیلیکون ولی بازگشت. او بلافاصله وارد دفتر مرکزی آتاری شد و گفت تا زمانی که شغلی نداشته باشد آنجا را ترک نخواهد کرد. به استیو پیشنهاد کار داده شد. گفتنی است، بیشتر همکارانش به سرعت با شخصیت او بیگانه شدند.

جابز به طور موقت آتاری را ترک کرد تا به هند برود. در هند علاقه خود را به فرهنگ شرق دنبال کرد.  آتاری جابز را به چالش کشید تا یک نسخه تک نفره از Pong را ایجاد کند و او برای استفاده از تراشه های کوچک کامپیوتری جایزه ای گذاشت. او وزنیاک را برای کمک دعوت کرد و آنها بازی را در چهار روز به پایان رساندند.

در حالی که انقلاب کامپیوتری در سیلیکون ولی متولد شد، وزنیاک برای اولین بار یک ریزپردازنده را دید. این امر به او ایده کامپیوتر مدرن را داد: صفحه کلید، صفحه نمایش و کامپیوتر در یک مجموعه واحد. وزنیاک می خواست این طرح را به صورت رایگان ارائه دهد. با این حال، جابز راهی برای کسب درآمد از آن پیدا کرد. جابز در آن روز از باغ سیب برمی‌گشت و تصمیم گرفت نام «سیب» روی آن بماند. بنابراین، Apple Computers تأسیس شد. جابز و وزنیاک برای تولید بیش از صد رایانه در یک ماه تلاش کردند و آنها را به دوستان و یک فروشنده رایانه محلی فروختند. اپل تنها در عرض سی روز سودآور شد.

جابز به سرعت متوجه شد که کامپیوتر اپل فاقد چیزی است که شرکت‌های بزرگ‌تر داشتند: ارائه و پول. او از ارتباطات آتاری خود برای یافتن یک میلیونر بازنشسته 33 ساله به نام مایک مارککولا استفاده کرد. مایک ارتباطات لازم برای اجرای اپل را داشت. مارککولا حتی یک کپی رایتر برای اپل استخدام کرد. زمانی که Apple II عرضه شد، موفقیتش خیره کننده بود.

در نهایت، مارککولا مایک اسکات را به عنوان رئیس شرکت استخدام کرد، عمدتاً برای مدیریت جابز. این دو در موارد زیادی با هم برخورد کردند، اما Apple II بیش از شش میلیون دستگاه فروخت.

جابز به مدت پنج سال با کریسان برنان رابطه داشت و اولین فرزند خود را در سال 1978 به دنیا آوردند. این کودک یک دختر بود و لیزا نام داشت.

جابز پس از Apple II به پروژه‌های دیگری رفت، اما از رایانه‌های Apple III و Lisa ناراضی بود.

گفته می شد زیراکس در آن زمان نوآور اصلی تکنولوژی بود. جابز با آنها قراردادی منعقد کرد که باعث شد اپل به برخی از فناوری‌های زیراکس مانند رابط کاربری گرافیکی (GUI) دسترسی داشته باشد. رابط کاربری گرافیکی به کاربران این امکان را می داد که متن و گرافیک را به طور همزمان مشاهده کنند.

جابز این فناوری جدید را روی لیزا و همچنین ماوس کامپیوتر مدرن خود به کار برد.

با وجود این نوآوری، مدیریت اپل در تابستان 1980 جابز را تنزل داد.

ارزش اپل از ۵۳۰۹ دلار در سال ۱۹۷۷ به ۱.۷۹ میلیارد دلار در پایان سال ۱۹۸۰ رسید. با وجود این ثروت، جابز به چیزهای مادی به جز ماشین های اسپورت خوب و چاقوهای آلمانی علاقه زیادی نشان نمی داد.

جابز حتی برخی از اولین کارمندان را از راه اندازی بازار سهام حذف کرد تا سهام خود را حفظ کند. وزنیاک در نهایت بسیاری از سهام خود را به این افراد واگذار کرد.

جف راسکین در اصل سرپرستی پروژه مکینتاش را بر عهده داشت. با این حال، جابز در نهایت با در اختیار گرفتن کنترل کامل بر پروژه، در جنگ قدرت پیروز شد. زمانی که مایک اسکات پس از یک دور اخراج از سمت ریاست جمهوری برکنار شد، او قدرت خود را در دفتر مرکزی اپل تقویت کرد.

جابز راهی برای برانگیختن مردم برای انجام کارهای خارق‌العاده داشت که کارمندانش آن را «حوزه تحریف واقعیت» نامیدند. جابز می‌توانست مردم را متقاعد کند که هر چیزی با تحریف عمدی واقعیت ممکن است.

جابز فقط دنیا را سیاه و سفید می دید. مردم یا «روشنفکر» بودند یا «احمق». همچنین، بسیاری از کارمندان از دزدیدن ایده های جابز شکایت داشتند. بعداً، اپل شروع به اهدای جایزه به کارمندی کرد که هر سال شجاعانه در مقابل جابز ایستادگی می کرد. همکاران جابز متوجه شدند که در قلب عجیب و غریب بودن جابز، تعهد مطلق به کمال است.

کمال گرایی جابز را پروژه مکینتاش نشان داد. او می‌خواست همه چیز زیبا باشد – بسته‌بندی، رابط، صفحه‌نمایش و حتی کامپیوتر درون خودش. این مهندسان را دیوانه کرد.

جابز از هنرمندان و مهندسان می خواست که همین احساس را داشته باشند. او نام هر مهندس و هنرمندی را که روی مکینتاش کار می‌کرد، روی داخل کامپیوتر هک می‌کرد.

جابز در همه جا رقابت می کرد، از جمله در شرکت خودش. او با محصول لیزا رقابت کرد تا ابتدا مک را تهیه کند. لیزا در نهایت شکست خورد و تنها مکینتاش به عنوان ستون فقرات شرکت باقی ماند.

در اواخر سال، جابز به این باور رسید که توسط مجله تایم به عنوان مرد سال انتخاب شده است. با این حال، آنها در عوض مکینتاش او را «ماشین سال» نامیدند.

جابز بر این باور بود که او هنوز برای اداره اپل خود نابالغ است، بنابراین جان اسکالی را به خدمت گرفت. اسکالی مدیر بازاریابی سابق پپسی بود که مسئولیت کمپین چالش پپسی را بر عهده داشت. اسکالی در ابتدا تمایلی نداشت، اما جابز او را به دست آورد.

مکینتاش با قیمت 1995 دلار طراحی شده است. با این حال، اسکالی اصرار داشت که هزینه های بازاریابی را برای یک راه اندازی بزرگ لحاظ کند. این هزینه را به 2495 دلار رساند. جابز بعداً این تصمیم را دلیل اصلی به دست آوردن کنترل بازار رایانه های شخصی مایکروسافت دانست.

حتی زمانی که اپل در حال رشد بود، IBM به آرامی شروع به کسب سهم از بازار رایانه های شخصی کرد. پاسخ اپل راه اندازی مکینتاش در سال 1984 بود. راه اندازی مکینتاش طرحی را برای عرضه محصولات آتی جابز تعیین کرد.

ابتدا، جابز ریدلی اسکات را استخدام کرد و 750000 دلار برای تبلیغات تلویزیونی معروف «1984» هزینه کرد. این اولین پخش در Superbowl در آن سال بود. سپس شروع به مصاحبه با مجلات کرد. این تبلیغات تأثیر بسزایی در موفقیت مکینتاش داشت.

“پنج محصولی که می خواهید روی آنها تمرکز کنید چیست؟ از شر بقیه خلاص شوید، زیرا آنها شما را به پایین می کشانند. آنها شما را به مایکروسافت تبدیل می کنند. آنها باعث می شوند شما محصولاتی را به دست آورید که کافی هستند اما عالی نیستند.” – والتر آیزاکسون

بیل گیتس و استیو جابز هر دو در سال 1955 به دنیا آمدند. در حالی که جابز مانند یک هیپی در کالیفرنیا بزرگ شد، گیتس پسر یک وکیل برجسته سیاتل بود و در یک مدرسه خصوصی تحصیل می کرد.

گیتس لطیف و تقریباً خجالتی بود. او حس تجارت و استراتژی داشت که از سبک هنری تر جابز دوری می کرد. آنها اولین بار زمانی که مایکروسافت در حال نوشتن نرم افزاری برای مکینتاش بود، شروع به کار با یکدیگر کردند. با وجود این، زمانی که مایکروسافت ویندوز را که منعکس کننده سیستم عامل مک بود، تولید کرد، رابطه آنها به زودی تیره شد.

گیتس استدلال می‌کرد که سیستم‌های مکینتاش و ویندوز هر دو نسخه‌ای از فناوری زیراکس هستند. جابز هرگز گیتس را به خاطر این خیانت نبخشید.

در حالی که مکینتاش در ابتدا سر و صدای زیادی ایجاد کرد، با درک برخی از محدودیت های دستگاه، فروش آن کاهش یافت. همچنین، شخصیت جابز حتی بیشتر در داخل شرکت درگیر شد. او در نهایت تصمیم گرفت اپل را پس از بازی با ایده اجرای AppleLabs ترک کند.

جابز “NeXT” را با پول خود راه اندازی کرد و تعدادی از مهندسان مورد علاقه خود را از اپل استخدام کرد. این باعث سرد شدن روابط با اولین شرکت او شد.

NeXT برای پاسخگویی به نیازهای موسسات آموزشی برای قدرت محاسباتی طراحی شده است. جابز در طول مدت حضورش در NeXT بزرگترین اشتباهات حرفه ای خود را مرتکب شد. او از این اشتباهات درس گرفت.

جابز با همسر آینده‌اش، لورن پاول، زمانی که در مدرسه بازرگانی استنفورد سخنرانی می‌کرد، ملاقات کرد. اینجا جایی است که لورن دانشجو بود.

لورن در اولین تعطیلات مشترکشان در هاوایی باردار شد. آنها در سال 1991 در یک مراسم کوچک ازدواج کردند و به خانه ای ساده در پالو آلتو نقل مکان کردند.

لیزا دختر جابز زمانی که کلاس هشتم بود با آنها نقل مکان کرد و تا زمانی که به کالج در هاروارد رفت در آنجا زندگی کرد. جابز همچنین سه فرزند دیگر از لورن داشت.

در ابتدا، پیکسار انیماتورها را از دیزنی دور کرد. وقتی دیزنی نتوانست آنها را به عقب برگرداند، در عوض با پیکسار برای ایجاد داستان اسباب بازی شریک شدند. البته جابز راهی برای کسب درآمد بیشتر از پیکسار پیدا کرد. جابز همچنین با مایکل آیزنر از دیزنی قراردادی منعقد کرد تا تمام سود پروژه های آینده را به طور مساوی تقسیم کند.

NeXT به دلیل هزینه بالا و کتابخانه نرم افزاری کوچکش هرگز در صنعت محاسبات جا خوش نکرد. در همین حال، اسکالی با مدیریت کاهش سود و سهم بازار، اپل را به سمت زمین هدایت می کرد.

در سال 1996، قیمت سهام اپل به حدود 14 دلار کاهش یافت. آنها همچنین پیش از استقرار در مورد گیل آملیو، چند مدیر عامل را بررسی کرده بودند.

آملیو به چند ایده جدید برای اپل نیاز داشت و در نهایت تصمیم گرفت NeXT را خریداری کند. در ابتدا مشخص نبود که جابز چه نقشی در اپل خواهد داشت. در نهایت، آملیو و جابز به سادگی او را «مشاور» خطاب کردند.

هنگامی که به اپل بازگشت، جابز بی سر و صدا شروع به تحکیم پایه قدرت خود با نصب افراد مورد علاقه خود از NeXT در سمت های ارشد اپل کرد.

لری الیسون از اوراکل (خالق JAVA) مدام در مطبوعات بود و ادعا می کرد که آماده است تا از یک تصرف خصمانه اپل حمایت مالی کند. به علاوه، او آماده بود تا جابز را به عنوان مدیرعامل هر زمان که بخواهد جایگزین کند.

هنگامی که مشخص شد آملیو کار نمی کند، اپل به جابز سمت مدیر عاملی را پیشنهاد داد. با این حال، جابز نپذیرفت. او اصرار داشت که مشاور باقی بماند. جابز شروع به تقاضای قیمت گذاری مجدد گزینه های سهام برای کارمندان برتر کرد. او همچنین گفت که کل هیئت مدیره باید استعفا دهند. سرانجام جابز موفق شد با مایکروسافت همکاری کند. این همکاری به یک دهه دعوی قضایی پایان داد و قیمت سهام اپل را افزایش داد.

استیو جابز به استعداد چشم داشت. زمانی که متوجه شد جانی آیو چقدر طراح با استعدادی است، او را به دومین فرد قدرتمند اپل تبدیل کرد. هر دوی آنها اهمیت بسته بندی را درک کردند. پس از آن، نام هر دوی آنها در پتنت های بسته های نوآورانه مختلف برای محصولات اپل ذکر شده است.

اولین محصولی که جابز و آیو با هم طراحی کردند، آی مک بود. iMac یک کامپیوتر رومیزی با قیمت حدود 1200 دلار بود و برای کاربران عادی طراحی شده بود. جابز و آیو تغییرات جسورانه ای در این ایده ایجاد کردند که یک کامپیوتر چگونه باید باشد. آنها یک قاب آبی و شفاف را انتخاب کردند که ظاهری خاص به کامپیوتر می داد. جابز iMac را در می 1998 راه‌اندازی کرد و منتقدان از ظاهر بدیع این رایانه بسیار خوشحال بودند. آی مک در شش هفته اول 278000 دستگاه و تا پایان سال 800000 دستگاه فروخت.

جابز در نهایت عنوان مدیرعامل کامل را پذیرفت و «موقت» را از عنوان خود حذف کرد. جابز بلافاصله شروع به کاهش موجودی و بستن قراردادهای مطلوب با تامین کنندگان کرد. علاوه بر این، او تیم کوک را به سرپرستی عملیات وارد کرد.

در آن زمان، جابز دو سال بود که اپل را اداره می کرد در حالی که سالیانه فقط یک دلار غرامت می گرفت. این موضوع هیئت مدیره را متزلزل کرد.

هیئت مدیره همچنین به او 14 میلیون گزینه سهام پیشنهاد داد. جابز به جای پذیرش، 20 میلیون گزینه درخواست کرد. هیئت با اکراه پذیرفت.

جابز به محصولاتش اعتقاد داشت اما از این که شخص دیگری آنها را بفروشد متنفر بود. او معتقد بود که ویژگی‌هایی که محصولات اپل را منحصربه‌فرد کرده‌اند، می‌توانند در یک فروشگاه بزرگ خرده‌فروشی گم شوند. بنابراین، جابز شروع به برنامه ریزی برای فروشگاه های خرده فروشی اپل کرد. هیئت مدیره از ایده فروشگاه‌های خرده‌فروشی متنفر بود زیرا گیت‌وی با سرمایه‌گذاری در فروشگاه‌ها به‌شدت شکست خورده بود. با این حال، جابز هنوز تیمی را برای راه اندازی فروشگاه ها تشکیل داده است.

فروشگاه های اپل تا سال 2004 به طور متوسط ​​5400 بازدیدکننده در هفته داشتند. جابز نوار Genius را به فروشگاه های خود اضافه کرد و در نهایت فروشگاه پرچمدار اپل را در شهر نیویورک افتتاح کرد. این فروشگاه در نهایت تبدیل به پردرآمدترین فروشگاه در نیویورک خواهد شد.

جابز از Adobe می خواست که نرم افزار ویرایش ویدیو را برای مک بنویسد، اما Adobe نپذیرفت. جابز این را یک خیانت می دانست. این تجربه بیشتر او را متقاعد کرد که به کنترل کل تجربه کاربر، از سخت افزار گرفته تا نرم افزار گرفته تا فروشگاه خرده فروشی نیاز دارد.

جابز تصمیم گرفت که پخش کننده های موسیقی قابل حمل محصول بعدی اپل باشد و SoundJam را خریداری کرد تا شروع به طراحی پخش کننده موسیقی اپل کند.

منتقدان نسبت به خرید یک دستگاه پخش موسیقی 399 دلاری شک داشتند. با این حال، مصرف کنندگان به زودی آی پاد را چنان موفق کردند که کل صنعت موسیقی را تغییر داد.

در حدود سال 2002، شرکت های ضبط با مشکل دزدی دریایی (کپی رایت شدید) مواجه بودند. آنها برای کمک به سمت جابز آمدند. جابز با ارائه روشی مقرون به صرفه و یکپارچه برای خرید موسیقی، شرکت‌های موسیقی را متقاعد کرد که آنها باید مستقیماً با دزدی دریایی رقابت کنند. این فرآیند باید راحت‌تر از سرقت موسیقی باشد. این شروع iTunes بود.

iTunes یک موفقیت بزرگ بود. در نهایت، مدیران ارشد اپل حتی جابز را متقاعد کردند که یک نسخه ویندوز از فروشگاه iTunes را ارائه دهد.

فروشگاه iTunes در سال اول هفتاد میلیون آهنگ فروخت. تا ژانویه 2007، آی‌پاد نیمی از درآمد اپل بود.

جابز آنقدر طرفدار باب دیلن بود که در نهایت یک قرارداد بازاریابی منعقد کرد که در آن دیلن در تبلیغات آی پاد ظاهر می شد. دیلن پس از این تبلیغات، موج بزرگی از موفقیت را تجربه کرد. بنابراین، ظاهر شدن در یک آگهی آی پاد به چیزی تبدیل شد که اکثر هنرمندان به صورت رایگان انجام می دادند.

نقش اصلی جابز در پیکسار ساختار دادن به معاملات شرکت بود. قرارداد پیکسار با دیزنی رو به اتمام بود. باب ایگر اخیراً جایگزین مایکل آیزنر به عنوان رئیس دیزنی شده بود. باب و جابز چشم به هم دیدند. بنابراین، آنها توانستند قراردادی را که دیزنی پیکسار را خریداری کرد، منعقد کنند. تعداد معقولی از کارمندان پیکسار در نقش های سطح بالا در بخش انیمیشن در دیزنی قرار گرفتند.

مکعب Power Mac G4 که برای حرفه ای های جدی طراحی شده بود، به قدری زیبا طراحی شده بود که توانست جایگاهی را در موزه هنرهای مدرن به دست آورد. گفته می شود، آنطور که جابز فکر می کرد فروش نداشت.

جابز هنوز داشت از اشتباهاتش درس می گرفت و تصمیم گرفت روی بهتر کردن آی پاد تمرکز کند. او از یک تراشه موتورولا به یک تراشه اینتل تغییر داد، که آی‌پاد را بسیار سریع‌تر کرد. بیل گیتس حتی اظهار داشت که تحت تأثیر این حرکت جابز قرار گرفته است.

جابز برای اولین بار در اکتبر 2003 طی یک معاینه معمول اورولوژی از سرطان خود مطلع شد. او به مدت 9 ماه از عمل جراحی خودداری کرد. در عوض، او سعی کرد با رژیم های غذایی وگان و طب سوزنی خود را درمان کند. البته وضعیت او بدتر شد. این بدان معنی بود که او مجبور بود برای برداشتن تومور جراحی تهاجمی بزرگ انجام دهد.

برداشتن این تومور مرگ جابز را یادآوری کرد. متعاقباً، او مایل به پذیرش دعوت برای ایراد سخنرانی آغازین در استنفورد در سال 2005 بود. گفته می شود این سخنرانی یکی از بزرگترین شروع هایی است که تا به حال انجام شده است.

جابز و گیتس در نهایت نسبت به یکدیگر احترام زیادی پیدا کردند. این در مصاحبه مشترک آنها با وال استریت ژورنال در سال 2007 به اوج خود رسید.

جابز متوجه شد که تلفن های همراه با دوربین چگونه بازار دوربین های دیجیتال را نابود می کنند. او پیش‌بینی می‌کرد که وقتی شرکت‌های تلفن همراه شروع به اضافه کردن پخش‌کننده‌های موسیقی به تلفن‌هایشان کنند، همین اتفاق می‌افتد. بنابراین، او تصمیم گرفت زودتر به جای دیرتر با این معضل مقابله کند. جابز در ابتدا با موتورولا شراکت ایجاد کرد. او جدا شد و تیمی را به طور خاص برای این پروژه ایجاد کرد.

آیفون با لمس چندگانه امکان پذیر شد. چند لمسی به دستگاه‌ها اجازه می‌دهد بیش از یک انگشت را حس کنند. به علاوه، گوریلا گلس یک شیشه فوق‌العاده قوی بود که برای محافظت از گوشی‌ها در برابر خط و خش و آسیب معرفی شد.

باز هم منتقدان معتقد بودند که قیمت بسیار بالاست. مشاغل و مصرف کنندگان بار دیگر ثابت کردند که اشتباه می کنند.

سرطان جابز در بهار 2008 بازگشت. او سرانجام در همان سال در ممفیس پیوند کبد انجام داد.

پس از راه اندازی موفقیت آمیز آی پد، جابز اکنون به مبارزه با گوگل روی آورد. گوگل به تازگی سیستم عامل اندروید خود را راه اندازی کرده است.

جابز راضی نبود و حتی نقل می‌شود که می‌گوید: «اگر لازم باشد آخرین نفس خود را صرف می‌کنم و هر پنی از ۴۰ میلیارد دلار اپل را در بانک خرج خواهم کرد تا این اشتباه را اصلاح کنم. من آندروید را نابود خواهم کرد زیرا یک محصول دزدیده شده است.”

جابز همچنان معتقد بود که یک سیستم بسته و کاملاً یکپارچه بهترین تجربه مصرف کننده را ایجاد می کند. در مقایسه، شرکت هایی مانند مایکروسافت و گوگل معتقد بودند که سیستم های باز و رقابت طبیعی باید برنده را تعیین کنند.

بسیاری از مصرف کنندگان شکایت داشتند که iPad صرفاً یک پخش کننده موسیقی بزرگ است. جابز با افزودن ابزارهای خلاقانه اصلی مانند GarageBand به این امر پاسخ داد. او همچنین شروع به کار روی دو پروژه بلندمدت در اپل کرد. اولین مورد، iCloud بود، یک سیستم ذخیره سازی ابری که به آینده محاسبات تبدیل خواهد شد. دومین مورد، طراحی مجدد دفاتر اپل بود. جابز امیدوار بود که این ساختمان ها به بهترین ساختمان اداری در جهان تبدیل شوند.

یکی از مهمترین دستاوردهای جابز زنده ماندن آنقدر بود که پسرش رید از دبیرستان فارغ التحصیل شد. جابز به مبارزه با سرطان و اختلالات غذایی خود ادامه داد، که باعث ناراحتی خانواده اش شد. او یکی از اولین بیست نفر در جهان خواهد بود که توالی DNA خود را تعیین کردند. با وجود این، تلاشی برای نجات جان او بود که کوتاهی کرد.

جابز در سال 2010 با باراک اوباما ملاقات کرد تا در مورد تحصیل در ایالات متحده گفتگو کند. آنها به طور خاص در مورد اینکه چگونه دانشکده های مهندسی کافی وجود ندارد صحبت کردند. او بعداً یک شام ویژه برای مدیران عامل شرکت های بزرگ فناوری ترتیب داد تا با اوباما دیدار کنند تا بینش ارائه دهند.

در آخرین سال زندگی جابز، او ابراز علاقه کرده بود که برخی از مدیران اجرایی عصر جدید را راهنمایی کند. این شامل مارک زاکربرگ از فیس بوک و لری پیج از گوگل بود.

جابز در آگوست 2011 از سمت مدیرعاملی اپل استعفا داد. او تیم کوک را به عنوان مدیرعامل جدید منصوب کرد.

در هسته استیو جابز، شدت باورنکردنی او بود. اپل کمی قبل از مرگ جابز از مایکروسافت پیشی گرفت و به عنوان با ارزش ترین شرکت فناوری در جهان پیشی گرفت. کتاب با سخنان خود جابز در مورد اینکه چه چیزی او را هدایت کرده به پایان می رسد:

«من فکر می‌کنم بیشتر افراد خلاق می‌خواهند از اینکه می‌توانند از کارهایی که دیگران قبل از ما انجام داده‌اند استفاده کنند، قدردانی کنند. من زبان یا ریاضیاتی را که استفاده می کنم اختراع نکردم. من از غذای خودم کم درست می کنم، نه از لباس هایم. هر کاری که من انجام می دهم به سایر اعضای گونه ما و شانه هایی که روی آنها ایستاده ایم بستگی دارد. و بسیاری از ما می خواهیم چیزی به گونه خود کمک کنیم و چیزی به جریان اضافه کنیم. این در مورد تلاش برای بیان چیزی به روشی است که اکثر ما می دانیم – زیرا نمی توانیم آهنگ های باب دیلن یا نوازندگی تام استاپارد را بنویسیم. ما سعی می کنیم از استعدادهایی که داریم برای ابراز احساسات عمیق خود استفاده کنیم، قدردانی خود را از همه کمک هایی که پیش از ما بوده است نشان دهیم و چیزی به آن جریان اضافه کنیم. این چیزی است که مرا هدایت کرده است.» – استیو جابز